جایی به من بدهید ، دورترین دلتنگی آدمی با من است
گفته بودم
روزی باران دریا را خیس خواهد کرد . . . و تلخ ترین روز ماه خواهد رسید
آسمان را سیاه خواهد کرد
جایی به من بدهید ، تمام دلتنگی آسمان با من است
گفته بودم
شبی ماه آب خواهد شد ... و تمام پنجره ها غریب
و زمین تنها خواهد مرد
جایی به من بدهید ، تمام تنهایی زمین با من است
گفته بودم روزی
تمام عکس هایمان را از زندگی پس می گیریم
از آسمان هواپیمایی نمی گذرد ، و هیچ مسافری به جهان نمی رسد
و ما با چترهای بسته به دنیا می آییم ، و ما با چترهای باز به خواب می رویم
جایی به من بدهید
شاید یکی از میان ما
شب کوچکی از نخستین شادمانی را به یاد آورد
شب کوچکی که زیر ماه
شب کوچکی کنار چند شعر ساده ی روشن
شب کوچکی میان تمام شب های دنیا ، شبی که ابتدای کلمات بود
جایی به من بدهید
جایی برای خندیدن
جایی برای خیره شدن
شب کوچکی از تمام دنیا با من است
|