وبلاگ :
خلوت سرا . . .
يادداشت :
چيزي از سر دلتنگي
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حاج امير
شب
بود
و
ماه
و
اختر
و
شمع
و
من
و
خيال
خواب
از
سرم
به
نغمه
مرغي
پريده
بود
در
گوشه
اتاق
فرو
رفته
در
سکوت
روياي
عمر
رفته
مرا
پيش
ديده
بود
در
عالم
خيال
به
چشم
آمدم
پدر
کز
رنج
چون
کمان
قد
سروش
خميده
بود
موي
سياه
او
شده
بود
اندکي
سپيد
گفتي
سپيده
از
افق
شب
دميده
بود
از
خود
برون
شدم
به
تماشاي
روي
او
کي
لذت
وصال
بدين
حد
رسيده
بود
دستي
کشيد
بر
سر
و
رويم
به
لطف
و
مهر
يکسال
ميگذشت
پسر
را
نديده
بود
ياد
آمدم
که
در
دل
شبها
هزار
بار
دست
نوازشم
به
سر
و
رو
کشيده
بود
چون
محو
شد
خيال
پدر
از
نظر
مرا
اشکي
به
روي
گونه
زردم
چکيده
بود
پاسخ
سلام حاج امير .. مرسي به خاطر شعر زيبايي كه نوشتيايشالا تو كلاس با بلوتوث جبران ميكنم