فراغ
نمی دانم چه بنویسم
نمی خواهم که بنویسم
ولی عشقم به یاد تو
مرا دیوانه می سازد که بنویسم!
دلم در خلوت سردش
کنار بغض بی بندش
درون ذهن پر دردش
مرا مستانه می سازد که بنویسم !
تو ای زیباترین سنبل
تو ای ختم چهارده گل
تو ای عشق علی گویان
حضورت در دل خوبان
به من جانانه می گوید که بنویسم!
تویی هم اسم پیغمبر
تویی خوشبوترین عنبر
تو والاتر زیک رهبر
فراغت در دل امت
مرا مجنون می سازد که بنویسم!
شدی یوسف در این دوران
تو هستی شاه مظلومان
منم یعقوب این کنعان
که عشقت در دل و در جان
به من شاهانه می گوید که بنویسم!
محمد.ک10/8/86
|